سعید فائقی . معاون سازمان تربیت‌بدنی در دولت اصلاحات «نویسنده آزاده- دکتر علی شریعتی- سرانجام در روند تحقق آرزوهای انسانیش این جهان را بدرود گفت. کشور ما ایران در تاریخ فرهنگ خود از اینگونه مجاهدان فضیلت، بسیار پرورده است... دکتر شریعتی با وجود همه ممنوعیت‌های خلاف قانون، توانست در بحرانی‌ترین دوران گسیختگی فرهنگ ایران، نسل جوان کشور ما را در حد وسیع و توانایی‌های بزرگ خویش در حوزه آگاهی و تفکر و مسوولیت، آموزش‌وپرورش دهد. از این حیث شایسته تعظیم و احترامی بی‌دریغ است.» جملات فوق از بیانیه تسلیت فقدان مرحوم شریعتی است که از سوی کانون نویسندگان ایران در سوم تیرماه 1356 انتشار یافت، خاطرم هست همان‌روز که این بیانیه را رویت کردم یاد سال 1351 افتادم که برای ادامه تحصیل تازه به تهران آمده بودم و در دبیرستان مروی تهران مشغول تحصیل بودم. روزی به اتفاق برادر مرحومم جهت ثبت‌نام در کلاس‌های مرحوم دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد مراجعه کرده بودیم که متجاوز از شش‌هزار نفر قبل از ما ثبت‌نام کرده بودند. در همه آن سال‌ها هیچ‌وقت و برای هیچ فرد چنین استقبالی ندیده بودم و وقتی امروز به آن بیانیه نگاه می‌کنم، می‌گویم؛ اگر در حوزه آگاهی و تفکر و مسوولیت، تعلیم و تربیت دکتر شریعتی نبود ما چه وضعی پیدا می‌کردیم؟ بنابر این همه ریزش‌های صورت‌گرفته در مناصب مدیریتی، بعد از سی‌و‌چندسال، هنوز دانش‌آموختگان درس دکتر شریعتی هستند که در مواقع حساس و بروز بحران کمر همت می‌بندند و با پایمردی خود، مشکلات را رفع می‌کنند. به‌عنوان مثال در حوزه هنر و سینما از زمان فخرالدین انوار تا به امروز، سینمای فاخر ما توسط عزیزانی مدیریت شده که روزی روزگاری در حسینیه ارشاد توسط دکتر تربیت شده بودند. در حوزه‌های متعددی که در این سی‌و‌چندسال افتخار خدمت داشته‌ام، چه در حوزه صنعت، چه در حوزه تجارت، چه در حوزه ورزش و چه در حوزه ارتباطات، هرگاه موفقیتی مدیریتی مشاهده کرده‌ام، در رأس آن یکی از شاگردان دکتر شریعتی قرار داشته. سریال «سربداران» را به خاطر بیاوریم که هنوز نتوانسته‌ایم مشابه آن را تکرار کنیم که انقلابی در صنعت سریال‌سازی کشور به وجود آورد. محمدعلی نجفی، عزیزی بود که در حسینیه ارشاد با جمعی از جوانان پرشور آن روز، سربداران را به صحنه آورد... غرضم از اشاره به بیانیه کانون نویسندگان به این دلیل بود که یادمان باشد از سال 56 تا به امروز به تدریج همه روشنفکرانی که دکتر شریعتی را مجاهد فضیلت و نویسنده آزاده نامیده بودند، نه‌تنها یادشان رفت که شریعتی در بحرانی‌ترین دوران گسیختگی فرهنگ این مرزوبوم، نسل جوان کشور ما را پرورد، بلکه به مخالفان سرسخت او مبدل شده و چنان تنهایش گذاشتند که دژخیمان هم جسارت توهین و افترا به او را پیدا کردند و «در دامگه حادثه»، رذیلانه‌ترین تهمت‌ها را نثار شریعتی کردند و حتی کار به جایی رسید که یکی از مجلات روشنفکری در روی جلد، دژخیم را بر صندلی نشاند و عکس اسطوره‌هایی چون دکتر شریعتی را وارونه کرد و دژخیم تا جایی پیش رفت که منکر شکنجه شد. در مقاومت دکتر شریعتی همین بس که وقتی در سال 1343 به ایران مراجعت کرد، در همان ایام یارانش تحت عنوان گروه سماع (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) در مصر مشغول آموزش دوره چریکی بودند (چمران، یزدی، راستین، امین و...) که نخستین سازمان مخفی بود برای مبارزه مسلحانه با رژیم کودتا و اتفاقا این دکتر شریعتی بود که به دلیل همکاری‌اش با ارگان جبهه آزادی‌بخش الجزایر و از طریق انقلابیون الجزایر و ارتباط آنها با جمال عبدالناصر، این امر را فراهم کرده بود و وقتی به ایران آمد در مرز، بازداشت شد و چنان ساواک را منحرف کرد که نه‌تنها آن روز بلکه هیچ‌وقت متوجه این امر نشدند و اتفاقا دکتر شریعتی به ایران آمده بود که نسل جوان کشور را برای انقلاب آماده کند و به اعتراف کانون نویسندگان، با توانایی بزرگ خویش از عهده آن برآمد. دکتر در ترجمه‌ای که از نوشته‌های چه‌گوارا کرده بود به این جمله بسیار اهمیت می‌داد: «جنگ چریکی، جنگ مردم است. جنگ توده‌هاست. اقدام به جنگ چریکی بدون پشتیبانی و حمایت توده مردم آغاز یک مصیبت غیرقابل جبران است» و دیدیم که سازمان‌های چریکی این مرز و بوم به دلیل غفلت از مردم به چه مصیبتی تبدیل شدند و باز یادمان باشد اکثر آنهایی که در حوزه مبارزه مسلحانه جذب گروه‌های اسلامی شدند، باز تربیت‌شده حسینیه ارشاد بودند و زندان‌های رژیم شاه مملو از کسانی بود که دکتر شریعتی تربیت کرده بود. امروز شاید به دلیل حفظ موقعیت شغلی و مدیریتی، خیلی از تربیت‌شدگان او منکر باشند، چنانکه خود دکتر روزی در دفتر خاطرات آقای امامی نوشت: «کوه‌ها با هم‌اند و تنهایند، همچو ما با همان تنهایان» و به‌سان مرشد و مولایش که می‌فرمود (علی تنهاست) یک تنه از دوران نهضت ملی تا مقاومت ملی، از نهضت آزادی خارج از کشور تا تشکیل انجمن‌های اسلامی خارج از کشور، از نشریه ایران آزاد تا ارگان جنبش آزادی‌بخش الجزایر و کتاب‌هایی که در آن زمان دریچه‌ای بودند که به سوی روز گشوده شدند، تنها و تنها سخنگوی توده‌هایی شد که در سراسر جهان از غارت و ستم امپریالیسم و استکبار رنج برده و می‌برند و به‌سان ابوذر، به تبعیدگاه رفت که منادی اسلام ابوذر باشند نه اسلام مروان بن‌حکم و به قول عبدالعزیز شاسه دینا، استاد دانشگاه ویرجینیا، شریعتی ایدئولوگ انقلاب بود. شهادت، امامت و مستضعف واژه‌هایی بودند که شریعتی با تعریف نو و جدید از آنها ما را در مقابل تجاوز عراق در هشت‌سال دفاع‌مقدس بیمه کرد. آیا اگر فرانتس فانون، لویی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برک، گورویچ و... امروز بودند، آنها هم شریعتی را تنها می‌گذاشتند؟